آشنایی با زندگی عبدالله پنجهشاهی
در «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران»
فشرده بخش اول کتاب «قتل عبدالله پنجهشاهی و بیماری کودکی چپروی»
عبدالله پنجهشاهی «حیدر» متولد [ ۱ ] اواخر دهه ۱۳۲۰، دانش آموز دبیرستان فرگام [ ۲ ] و دانشجوی رشته زیست شناسی دانشگاه تربیت معلم بود. او از زمان دبیرستان در برخی از فعالیتهای سیاسی اجتماعی مانند مراسم مرگ جهان پهلوان تختی و حمایت از اعتصاب شرکت واحد در سال ۱۳۴۸ شرکت میکرد [ ۳ ].
عبدالله پنجهشاهی آزادیخواه، میهن دوست و طرفدار سوسیالیسم بود و برای تحقق آرمانهای خود به «سازمان چریکهای فدائي خلق ایران» پیوست. او در سال ۱۳۵۲ در یک خانه تیمی این سازمان در اصفهان کارهای چریکی را فراگرفت. در زمستان ۱۳۵۳ یا بهار ۱۳۵۴ به تهران منتقل شد و در آنجا نیز در فعالیتهای سازمان شرکت جست. در نیمه دوم سال ۱۳۵۴ مسئول نظامی یکی از خانههای تیمی سازمان و مدتی بعد مسؤل همان خانههای تیمی شد.
عبدالله از ضربه بزرگ ساواک به سازمان در بهار و تابستان ۱۳۵۵ که در آن رهبری سازمان کشته شد، جان بدر برد و به جمع آوری و سازماندهی اعضای باقیمانده سازمان کمک زیادی کرد. در همین رابطه او به اصفهان رفت و در این شهر به سازماندهی برخی از اعضای سازمان که بدلیل ضربه ساواک دیگر جایی برای زندگی در تهران نداشتند، مبادرت کرد. او تا اردیبهشت ۱۳۵۶ سرپرستی خانههای تیمی در شهر اصفهان را که به آن شاخه اصفهان گفته میشد، بعهده داشت.
زندگی عبدالله پنجهشاهی از زبان رفقای او
مرضیه تهیدست، فاطمه ایزدی، پرویز هدائی و ناهید قاجار در خانه های تیمی سازمان با اعبدالله پنجه شاهی زندگی کرده اند. تهماسب وزیری نیز با دیدارهایی داشته است. در زیر هرکدام تجربه خود با عبدالله را نوشته اند.
مرضیه تهیدست
مرضیه تهیدست «شمسی» از زمستان ۱۳۵۲ تا بهار ۱۳۵۴ با عبدالله پنجهشاهی زندگی میکرده است. مرضیه درباره عبدالله مینویسد:
… در صحبت با همسایهها و مردم عادی من نقش خانم خانه را داشتم، خشایار سنجری مرد خانه بود و یوسف زرکاری «کامسامول» برادر من بحساب میآمد. … حدود دو سه هفته بعد رفیق خوبمان عبدالله پنجهشاهی «حیدر» به جمع ما اضافه شد. به همسایهها گفتیم که او برادر من است. ما واقعاً مثل خواهر و برادر بودیم.
«حیدر» رفیقی با قدی متوسط، کمی چاق، خوش برخورد، بسیار مهربان، شوخ طبع و شاداب بود. در تیم او به خشایار بسیار نزدیک بود. با من و بطور کلی با خانمها بسیار راحت برخورد میکرد. شاید دلیل آن این بود که او سه خواهر داشت که از کودکی با آنها بزرگ شده بود.
من و «حیدر» از همان اول بهم خو گرفتیم و با هم خوب کار میکردیم. قرار شد با «حیدر» روزها به شناسایی شهر اصفهان برویم. اصفهان شهر جالبی است کوچههای پر پیچ و خم زیادی دارد، مثل کوچه یازده پیچ یا کوچه شش پیچ و غیره. ما روزها باهم از خانه بیرون میآمدیم و شهر را شناسایی میکردیم. «حیدر» یک دفتر و قلم برمیداشت و در دفتر نقشه همه کوچه پس کوچههای اصفهان را که شناسایی میکردیم، میکشید.
«حیدر» بسیار منضبط هم بود و هم توانایی زیادی در کارهای تکنیکی داشت. اگر وسایل برقی خانه خراب میشد، او بود که درست میکرد. یادم میآید که قفسهای برای کتابهای تیممان ساخت. وقتی «حیدر» با تو هم خانه بود، تو دیگر غمی نداشتی. هر کاری که از دستش برمیآمد، برای خانه انجام میداد.
… گرچه «حیدر» در کارهای جمعی رفیق توانایی بود و آنچه میدانست با تواضع به دیگران یاد میداد، اما اصلاً خصلت برتریطلبی نسبت به رفقای خود نداشت. واقعاً در کار با او احساس راحتی میکردی.
پرویز هدائی
پرویز هدایی «محمود» درباره عبدالله می گوید [ ۴ ]:
من (پرویز هدایی) با علی اکبر وزیری دو اتاق در خانهای بین دانشگاه آریامهر و سه راه آذری اجاره کرده بودیم و در آن دو اتاق زندگی میکردیم. گمان میکنم در زمستان ۱۳۵۴ و در ارتباط با ضربه تبریز بود که عبدالله «حیدر» و خراطپور «بهرام» خانه تیمی خود را رها کرده بودند و چون ظاهراً جایی برای زندگی نداشتند، پیش ما آمدند. ما هنوز عضو علنی سازمان بودیم و روزها دانشگاه میرفتیم. به خانه که میآمدیم، کتاب خوانی و ورزش جمعی داشتیم. شبها کارهای روز بعد را در برنامه وارد میکردیم. خانه ما دیگر مانند خانه تیمی شده بود. عبدالله مسؤل تیم بود.
مجید پیرزاده جهرمی تازه کشته شده بود و عبدالله عکسی از او را با وسایل عکاسی در خانه ما چاپ میکرد. …
فاطمه ایزدی
فاطمه ایزدی «مهرنوش» از اواخر زمستان ۱۳۵۴ تا ۲۶ اردیبهشت ۱۳۵۵ با عبدالله پنجهشاهی در یکی از خانههای تیمی سازمان زندگی میکرد. ایزدی درباره عبدالله در این خانه مینویسد [ ۵ ]:
من (فاطمه ایزدی) در پاییز ۵۴ مخفی شدم. پایگاه (خانه تیمی) ما، یک خانه دو خوابه در بخش اعیان نشین حسن آباد زرگنده بود. هم تیمیهایم حسین پرورش «سعید» و فرزاد دادگر «اسد» بودند و مسؤل شاخهمان، محمدرضا یثربی «مسعود». مسؤل اجرای طرح فرار حسین پرورش بود … . بعدها که حسین قلمبر «فرهاد» و عبدالله پنجهشاهی «حیدر» به تیم ما پیوستند، حسین قلمبر فرمانده تیم و عبدالله فرمانده نظامی بود.
… روشن بود كه عبدالله از همه ما قديمي تر است، خوش روحيه، خندان، بذله گو و بسیار مهربان. برای همه ما مثل یک رفیق قدیمی و عضوی از خانواده بود. فاصلهای را که ما با یثربی داشتیم، با او نداشتیم. فضای تیم ما که پیش از آن هم شاد و صمیمی بود، با آمدن عبدالله، جنب و جوش و تحرک بیشتری گرفت. برای مدتی، غزال آیتی «پوران» هم به تیم ما آمد … . عبدالله تمرین نظامی را از هفتهای یک بار به هفتهای سه بار افزایش داد. رفقای دختر و پسر باید به طرزی غيرواقعی برابر میبودند. ورزش صبحگاهی که قابل نداشت، در تمرينهای دشوار نظامی هم باید از رفقای پسر عقب نمیماندیم و عبدالله بسیار همراه و باحوصله بود. هرگز نه او و نه دیگر رفقا، من یا غزال را به خاطر دختر بودن کوچک نشمردند. رفیق «حیدر» گاهی در بحثی دو نفره (که ما نمیدانستیم در مورد چیست) با یثربی، تند میشد ولی به یاد ندارم بین او و دیگر اعضای تیم برخوردی پیش آمده باشد.
ناهید قاجار
قاجار در کتاب «راهی دیگر …» درباره عبدالله پنجهشاهی مینویسد:
در اصفهان عبدالله در ایستگاه اتوبوس منتظر ما بود. او ما را چشم بسته به خانه تیمی برد. … تاریخ این دیدار و سفر به اصفهان یادم نیست؛ ولی حدوداً نیمه دوم فروردین ۱۳۵۶ بود [ ۶ ].
در همان هفته اول آشنایی با عبدالله پنجهشاهی توانایی او در سازماندهی و برخورد با رفقا برای من و سیادتی چشم گیر بود. ما امیدوار شده بودیم و بخود میگفتیم، اگر چند نفر دیگر از اینگونه رفقای قدیمی داشته باشیم، سازمان از عواقب سنگین ضربات تیر ۱۳۵۵ نجات خواهد یافت[۷].
عبدالله پنجهشاهی از نظر تشکیلاتی فرد توانمندی بود. به حالت و روحیه رفقا توجه داشت. … در همان زمان من پنجهشاهی را در عرصه سیاسی توانمندتر از غلامیان میدیدم و در عرصه اجرایی و سازماندهی او را کمتر از وی نمیدیدم. به همین دلیل به گمان آن زمان من پنجهشاهی در چارچوب مرکزیت سازمان قرار داشت [ ۸ ]. …
تهماسب وزیری
در ده فروردین ۱۳۵۶ ساواک به خانه مادری عبدالله که پشت جبهه سازمان بحساب میآمد، یورش برد که در نتیجه آن چهار نفر از اعضای سازمان در این درگیری کشته شدند [ ۹ ]. پس از این درگیری تهماسب وزیری «عباس» خانه تیمی خود را رها و قرار ثابت خود با عبدالله را اجرا میکند. وزیری مینویسد [ ۱۰ ]:
در این زمان من قرار ثابت خود را اجرا کردم. و عبدالله سر قرار آمد. او شلوار لی و پیراهنی آبی به تن و لبخندی بر لب داشت. در همین صحبتی که باهم داشتیم قرار شد که من از تهران به اصفهان منتقل شوم.
من (تهماسب وزیری) عبدالله را قبلاً (گمان میکنم کمی قبل از ضربه ۸ تیر) در یکی از تیمهای سازمان دیده بود. او کمی نوک زبانی صحبت میکرد و حرف «س» را نمیتوانست بخوبی تلفظ کند. بهمین دلیل او در تیم به رفیق ۳۳۳ معروف بود.
من (تهماسب وزیری) از همان دیدار اول شیفته قاطعیت، مهربانی و تیزبینی عبدالله شدم. رفیق به خاطر خصوصیات بارز و تجربه زیادی که داشت و همچنین بخاطر اینکه در آن شرایط امکانات خانوادگی خود را در اختیار سازمان گذاشته بود، نقش مهمی در حفظ سازمان داشت و بود و نبودش برای سازمان بسیار مهم بود.
شخصیت و تواناییهای عبدالله پنجهشاهی
عبدالله انسان صادق و بسیار خون گرمی بود. به همین دلیل روابط عاطفی خوبی با اعضای تیم خود داشت. عبدالله شوخ طبع هم بود، میخندید و میخنداند. عبدالله توانایی فنی و تکنیکی بسیار خوبی هم داشت. او توانست گواهینامه رانندگی را به خوبی جعل کند. تفاوت این گواهینامه جعلی با گواهینامه اصلی به سختی قابل تشخیص بود.
عبدالله جاه طلب نبود، یعنی حس برتری طلبی بر رفقایش نداشت و با وجود تواناییهایش و علاقه زیادش به سازمان تمایلی به پذیرش مسؤلیت تشکيلاتی نداشت. این نکته بسیار مهم است که بدانیم، رفتار مخفیانه از سازمان با روحیه عبدالله اساساً سازگار نبود. او هرآنچه داشت را از سازمان پنهان نمیکرد. این تنها نظر نگارنده نیست. هر عضو سازمان که با عبدالله زندگی کرده است، چنین نظری درباره او دارد.
عبدالله مانند بسیاری از اعضای سامان چریکهای فدائی خلق ایران مخالف رابطه عاشقانه بین دختر و پسر در سازمان بود. زیرا فکر میکردند که ازدواج و روابط عاشقانه مانع ادامه مبارزه آنها در راه آرمانهای انقلابی شان خواهد شد.
عبدالله پنجهشاهی توانایی خوبی در سازماندهی کارهای سازمان داشت و از توانایی چریکی خوبی مانند هوشیاری در هنگام حرکت در شهر، تحرک بدنی در استفاده از سلاح نیز برخوردار بود.
موضع عبدالله در برابر انشعابیون از سازمان
در جریان انشعاب گروه منشعب در پاییز ۱۳۵۵ عبدالله مخالف انشعابیون بود و شاخه اصفهان هم همگی با سازمان ماندند و با انشعابیون نرفتند. در آن زمان هم اعضای تیم اول و هم اعضای تیم دوم به مشی چریکی از دیدگاه بیژن جزنی اعتقاد داشتند.
پانویسها:
۱ از سال تولد عبدالله پنجهشاهی اطلاع ندارم. اما او در دبیرستان فرگام با خشایار سنجری هم کلاس بود و خشایار سنجری متولد ۱۳۲۷ ملایر است. برای اطلاع به لینکهای زیر مراجعه شود:
http://www.amirfetanat.com/blog/archives/190
https://www.youtube.com/watch?v=N0miq3a-NxE&ab_channel=SamanDory
۲ دبیرستان فرگام نزدیک سفارت آمریکا در تهران بود.
۳ اطلاعات مربوط به زمان دبیرستان عبدالله از وبگاه امیر فطانت گرفته شده است. آدرس وبگاه:
۴ پرویز هدائی. «بیادماندههایی از عبدالله پنجهشاهی و ادنا ثابت». متن کامل در:
۵ فاطمه ایزدی، «گوشههایی از زندگی عبدالله پنجهشاهی و ادنا ثابت»، متن کامل در:
۶ ناهید قاجار. کتاب «راهی دیگر، روایتهایی در بود و باش چریکهای فدایی خلق ایران». مقاله «سازمان محبوب من». نشر نقطه. ۱۳۹۶ جلد اول. صفحه ۱۹۶
ISDN: 978-0-9980861-2-5
B. P. 157, 94004 Creteil, Cedex, France
۷ ناهید قاجار. همان. صفحه ۱۹۷
۸ ناهید قاجار. همان. صفحه ۲۰۵
۹ روزنامه اطلاعات در تاریخ چهاردهم فروردین ۱۳۵۶.
۱۰ تهماسب وزیری. «عبدالله پنجه شاهی عضو برجسته سازمان … ». متن کامل در
برای دیدن کتاب در مرورگر خود اینجا کلیک کنید.
برای دانلود کتاب اینجا کلیک کنید.
برای اطلاعات بیشتر درباره دانلود کتاب به صفحه دریافت کتاب بروید.