زندگی با عبدالله پنجهشاهی«حیدر»
در سازمان چریکهای فدائی خلق ایران
نوشته: مرضیه تهیدست «شمسی»
خانه تیمی در اصفهان
نوزده ساله بودم که به «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» پیوستم و در پاییز ۱۳۵۲ زندگی مخفی خود را در یکی از خانههای تیمی این سازمان که در شهر اصفهان واقع بود، شروع کردم. دیگر اعضای این تیم رفقا نسترن آل آقاi، حسن نوروزیii و یوسف زرکاریiii بودند. رفیق زرکاری را «کامسامول» و رفیق نوروزی را «تاریوردی» صدا میکردیم. رفیق نوروزی بسیار سریع و چابک بود. من تا مدتها در این خانه تیمی چشم بسته بودم، یعنی آدرس خانه را نمیدانستم. مدتی بعد رفیق جدیدی به جمع ما اضافه شد که پس از شهادتش فهمیدم که او خشایار سنجری بوده است. حدود سه ماه ما در این تیم باهم زندگی کردیم.
بعداً قرار شد خانه تیمی دیگری بگیریم. رفقا دنبال خانه بودند که بالاخره یک خانه خوب نسبتا بزرگ با حیاط خوب و دو اطاق اجاره کردند. در صحبت با همسایهها و مردم عادی من نقش خانم خانه را داشتم، خشایار سنجری مرد خانه بود و یوسف زرکاری«کامسامول» برادر من بحساب میآمد. مسؤل تیم ابتدا یوسف زرکاری«کامسومول» بود و بعد از اینکه زرکاری ضربه خورد، خشایار سنجری مسؤل تیم شد. حدود دو یا سه هفته بعد رفیق خوبمان عبدالله پنجه شاهی«حیدر» به جمع ما اضافه شد. به همسایه ها گفتیم که او برادر من است. ما واقعاً مثل خواهر و برادر بودیم.
«حیدر» رفیقی با قدی متوسط، کمی چاق، خوش برخورد، بسیار مهربان، شوخ طبع و شاداب بود. در تیم او به خشایار بسیار نزدیک بود. با من و بطور کلی با خانمها بسیار راحت برخورد میکرد. شاید دلیل آن این بود که او سه خواهر داشت که از کودکی با آنها بزرگ شده بود.
من و «حیدر» از همان اول بهم خو گرفتیم و با هم خوب کار میکردیم. قرار شد با «حیدر» روزها به شناسایی شهر اصفهان برویم. اصفهان شهر جالبی است کوچه های پر پیچ و خم زیادی دارد، مثل کوچه ۱۱ پیچ یا کوچه ۶ پیچ و غیره. ما روزها باهم از خانه بیرون میآمدیم و شهر را شناسایی می کریم. «حیدر» یک دفتر و قلم بر می داشت و در دفتر نقشه همه کوچه پس کوچههای اصفهان را که شناسایی میکردیم، میکشید. او همه نقاط پر پیچ و خم را با حوصله روی کاغذ رسم میکرد.
«حیدر» هم بسیار منصیط بود و هم توانایی زیادی در کارهای تکنیکی داشت. اگر وسایل برقی خانه خراب میشد، او بود که درست میکرد. یادم میآید که قفسهای برای کتابهای تیممان ساخت. وقتی «حیدر» با تو هم خانه بود، تو دیگر غمی نداشتی. هر کاری که از دستش بر میآمد، برای خانه انجام میداد.
هر رفیقی در تیم برنامه مطالعه فردی و برنامه خاص خود را داشت. علاوه بر این ما برنامه مطالعه جمعی و کارهای جمعی دیگری هم داشتیم. گرچه «حیدر» در کارهای جمعی رفیق توانایی بود و آنچه میدانست با تواضع به دیگران یاد میداد، اما اصلاً خصلت برتری طلبی نسبت به رفقای خود نداشت. واقعاً در کار با او احساس راحتی میکردی.
کمی بیش از یک سال در این تیم بودم، بعد در سال ۱۳۵۴ به تهران برگشتم.
خانه تیمی در تهران
در بهار ۱۳۵۴ باز هم با «حیدر» در یکی از تیم های سازمان بودم. در این زمان سازمان برای من برنامه دیگری داشت. این آخرین باری بود که او را دیدم و دیگر هرگز او را ندیدم. تا اینکه آن خبر بسیار وحشتناک را شنیدم، خبری که مرا واقعاً شوکه کرد.
مرضیه تهیدست«شمسی»
آبان ماه 1399 (برابر اکتبر ماه 2020)
پانویسها:
iطبق کتاب چریکهای فدایی خلق(محمود نادری) در صفحه ۶۶۲ نسترن آل آقا در دوم تیرماه ۱۳۵۵ در درگیری با مامورین کمیته مشترک کشته میشود.
iiروزنامهها خبر شهادت حسن نوروزی را در دوم بهمن ماه ۱۳۵۲منتشر کردند.
iiiزندگی نامه رفیق یوسف زرکاری در صفحه ۶۱ و ۶۲ نبرد خلق شماره ۳ به چاپ رسیده است. او در ۱۷ بهمن ماه ۱۳۵۲ در چهار باغ اصفهان در درگیری با ماموران شاه شهید شد.