ریشههای اعدام عبدالله پنجهشاهی
در «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران»
فشرده بخش دهم کتاب «قتل عبدالله پنجهشاهی … »
بخش دهم کتاب «قتل عبدالله پنجه شاهی …» به دو موضوع مهم میپردازد. اول چه ویژگیهایی «سازمان چریکهای …» داشت که در آن اعدام عبدالله صورت گرفت؟ دوم انگیزه اعدام کنندگان از این اعدام چه بود؟ افزون بر این در پایان این بخش نقض حقوق خانواده عبدالله در سازمان نیز بررسی میشود.
کشتن کسی تا هنگامی که از طرف او خطری جانی متوجه دیگری نشده باشد، جنایت محسوب میشود. این جنایت بی رحمانه و هولناک خواهد بود، وقتی قربانی نه تنها جرمی مرتکب نشده، بلکه تنها «اتهام» او دوست داشتن انسانی دیگر بوده باشد. این جنایت بسیار دردناک خواهد بود، هنگامی که قاتل یا قاتلان دوستان صمیمی قربانی باشند که خود شعارهای انسان دوستانه سر میدادند.
عاملهای تعیین کننده در این اعدام
منظور از عاملهای تعیین کننده در پیدایش یک پدیده، آن عاملهایی هستند که اگر یکی از آنها حذف شود، دیگر آن پدیده رخ نمیدهد. بنابراین عاملهای تعیین کننده همه عوامل مؤثر بر یک پدیده نیستند.
به نظر نگارنده عاملهای تعیین کننده در این اعدام عبارت بودند از:
ممنوع بودن ازدواج در خانههای تیمی سازمان
فضا برای رابطه خصوصی دو نفر در خانههای تیمی «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» وجود نداشت. شاید از همین رو ازدواج در خانههای تیمی ممنوع بود. شرح آن در بخش «روابط درونی سازمان … » داده شد.
پست شمردن رابطه عاشقانه انسانی در خانههای تیمی
در بخش «روابط درونی در سازمان … » بیان گردید که گروهی از جوانان انقلابی آن زمان به اشتباه تصور میکردند که روابط عاشقانه و ازدواج مانع مبارزه انقلابی آنان خواهد بود. این پندار نادرست در شریط طبیعی میرا بود اما در سازمان تقویت هم میشد. بطوریکه حتی عشق به خانواده (پدر، مادر، … ) وابستگی تلقی میگردید.
تنبیههای سخت در سازمان و بویژه در خانههای تیمی آن
چنانچه در پیش گفته شد، تنببههای سازمان بسیار سخت بودند. مثلاً تنبیه چند دقیقه دیر رسیدن سر قرار پنج یا ده ضربه شلاق بود. این تنبیهها تازه برای مواردی بود که رفتار آن عضو سازمان صادقانه بحساب آید. اما رابطه عاشقانه مخفی صادقانه به حساب نمیآمد و تنبیه سختی را در پی داشت؛ اما نه الزاماً اعدام.
غیردموکراتیک بودن روابط تشکیلاتی سازمان
اگر روابط درونی سازمان دموکراتیک بود، مرکزیت سازمان موظف به پاسخگویی در برابر اعضای سازمان میگردید. در این صورت به احتمال زیاد مرکزیت سازمان گزینه اعدام را برای عبدالله انتخاب نمیکرد. چون میدانست با اعتراض گروهی از اعضای سازمان مواجه خواهد شد.
تاثیر جو سازمان پس از ضربه بزرگ تابستان ۱۳۵۵
ضربههای ساواک به سازمان در بهار و تابستان 1355 جو ملتهبی را بر سازمان حاکم ساخت. در وضعیت بحرانی و ملتهب تغییرهای کوچک در یک پدیده موجب تغییرهای بزرگی در آن میشود. تصور یک نفر درباره همآغوشی عبدالله و ادنا مورد قبول دیگر اعضای آن خانه تیمی و حتی مرکزیت سازمان قرار میگردید.
کم تجربه بودن مرکزیت سازمان پس از ضربه بزرگ
اعضای رهبری سازمان قبل از ضربه ۸ تیر ۱۳۵۵ بسیار باتجربهتر از اعضای مرکزیت سازمان پس از آن ضربه بودند. آنها در مسائل داخلی سازمان و همچنین مسائل عاطفی، انعطاف پذیر بودند. به گمان من اگر قبل از ضربه تیر ماه رابطه عاشقانه درباره دو عضو تیم مطرح میشد، آن دو اعدام نمیشد.
گزارش رضا غبرائی و اعتماد صد درصد به آن
درباره «گزارش رضا غبرائی» و اعتماد به آن در بخشهای قبل به اندازه کافی صحبت شد. واضح است، اگر به چنین گزارشی نبود و به آن صد درصد اعتماد نمیشد، عبدالله اعدام نمیگردید.
موقعیت تشکیلاتی عبدالله در سازمان
عواملی بیان شده در بالا، در مورد ادنا ثابت هم صادق است. اما ادنا اعدام نشد. تنها تفاوت ادنا و عبدالله در رده تشکیلاتی آنها بود. ادنا عضو ساده و عبدالله مسؤل شاخه بود. این شاخه سه تیم، دست کم ده عضو مخفی و تعدادی عضو علنی داشت. اگر مرکزیت سازمان مسؤلیت عبدالله را از او میگرفت، او با آن به شدت مخالفت میکرد و منجر به یک اختلاف تشکیلاتی میشد. بنابراین عبدالله از دید اعدام کنندگان دست کم خطری تشکیلاتی به حساب میآمد و میتوانست مشکل ساز شود.
انگیزه اعدام کنندگان
دانستههای ما درباره انگیزهای مرکزیت سازمان در خصوص اعدام عبدالله ناچیز است. البته اطلاعات پراکندهای از بدبینی برخی از اعضای سازمان و از جمله غلامیان نسبت به عبدالله در دست است. در تابستان ۱۳۵۶، یعنی چند ماه پس از اعدام عبدالله، احمد غلامیان را در مشهد دیدم. او در پاسخ به این سؤال که چرا بجای اعدام عبدالله، آنها (عبدالله و ادنا) را از سازمان اخراج نکردید؛ گفت، آنها در بیرون سازمان ویلان میشدند و سازمان از آنها ضربه میخورد.
با توجه به این اطلاعات کم نمیتوان انگیزه اعدام کنندگان را روشن ساخت.
نقش دیدگاه «سازمان چریکهای …» در این اعدام
تجربه مبارزه چریکی در کشورهایی مانند الجزایر، ویتنام، کوبا و فلسطین نشان میدهد که چریکهای این کشورها ازدواج میکردند. همچنین برخی از اعضای «سازمان چریکهای …» نیز قبل از شرکت در خانههای تیمی ازدواج کرده بودند. بنابراین مشی چریکی به خودی خود با روابط عاشقانه سازگار است. اما مشی سازمان یعنی مبارزه مسلحانه جدا از توده مردم، با شرایط عینی و ذهنی آن روز جامعه ایران سازگار نبود و این مشی حاصل روحیه انقلابیگری گروهی از روشنفکران انقلابی آن زمان ایران بود. از این رو در عمل مواجه با تناقضهای زیادی شد.
بیشتر عاملهای تعیین کمنده در این اعدام که در بالا بیان گردید، حاصل روحیه انقلابیگری و مشی چریکی جدا از توده این سازمان بودند. این مشی چریکی بود که سازماندهی اعضای سازمان یعنی ساختار خانههای تیمی را تعیین کرد. در این خانهها فضایی برای زندگی خصوصی دو نفر وجود نداشت. نبود رابطه خصوصی منجر به ممنوع شدن ازدواج در سازمان گردید. پست شمردن روابط عاطفی و خانوادگی و همچنین تنبیه های سخت نتیجه روحیه انقلابیگری حاکم بر سازمان بود. ضربههای کشنده ساواک بر پیکر سازمان و از دست رفتن رهبران با تجربه آن باز حاصل مشی جدا از توده این سازمان بود. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که:
روحیه انقلابیگری حاکم بر سازمان و مشی چریکی جدا از توده که خود حاصل روحیه انقلابیگری بود، بستر مناسبی برای این اعدام بودند. این دو بودند که شیوه زندگی در خانههای تیمی را تعیین کردند.
حقوق خانواده عبدالله پنجهشاهی
برخی از اعضای خانواده پنجهشاهی که بخاطر ضربه ساواک در ده فروردین ۱۳۵۶ از خانه خود فرار کرده بودند، بعداً در خانههای تیمی سازمان سازماندهی شدند. فاجعه به اینجا پایان نیافت که تنها عبدالله پنجهشاهی به «اتهام» داشتن رابطه عاشقانه با همرزم دخترش در سازمان اعدام شد، بلکه در «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» حقوق بدیهی خانواده عبدالله نیز بطور خیلی ساده نقض گردید.
حق دانستن
هر پدر، مادر، خواهر یا برادری حق دارد بداند، بر سر عزیزشان چه آمده است. مادر عبدالله هم مشتاقانه در پی آن بود که بداند که فرزندش چگونه کشته شده است. اما در سازمان به او هم گفته بودند که عبدالله ضربه خورده است. اما این پنهان سازی او را قانع نکرده بود. ناهید قاجار در خاطرات خود در این خصوص مینویسد [ ۱ ] :
از شهریور یا مهر ۱۳۵۷ در آخرین خانه تیمی ما واقع در شهر ری مادر عبدالله پنجه شاهی و ناصر به این خانه آمدند. وقتی که من و مادر خیلی به هم نزدیک شدیم، او از ماجرای ضربه خوردن خانه و کشته شدن دو دخترش و فرار خود با دختر دیگرش زهره (میترا) صحبت کرد. صحبتهای مادر کاملاً با مضمون اعتراض عبدالله تطبیق داشت. مادر به نوعی غزال را مسؤل ضربه به خانهشان میدانست. پس از ضربه خانه پنجه شاهی مادر هرگز عبدالله را ندید. دو سه بار از من پرسید رفیق میدانی عبدالله در کجا ضربه خورده؟ چرا اسمش را در روزنامهها ننوشتند؟ من پاسخ روشنی نمیدادم ولی به عنوان توجیه میگفتم که حتماً وی را نشناختند و سازمان هم در این مورد اعلام نمیکند! من این پرسش مادر را با رضا غبرائی که عضو همین خانه بود در میان گذاشتم. وی گفت همین پاسخی که تو دادی خوب است. در این مورد چیز بیشتر از این به مادر نگو!
این حق این خانواده بود که بدانند عزیزشان در سازمان اعدام شده است، مگر اینکه بر اثر اطلاع از آن به خودشان یا به دیگری ضربه بزنند. بنظر من (محسن صیرفی) این کار باید حداقل پس از پیروزی انقلاب در سال ۱۳۵۷ صورت میگرفت.
نقض حقوق کودکان
همانطور که قبلاً بیان گردید، دو برادر عبدالله و یک خوهر او پس از ضربه ساواک، در خانههای تیمی سازمان سازماندهی شدند. این کار سازمان مغایرت آشکار با حقوق کودکان داشت. اگر ساواک به یکی از این خانههای تیمی حمله میکرد و در اثر آن حمله یکی از این کودکان کشته میشد، آیا مسؤلیت این قتل بعهده ما نبود؟ به یقین چنین بود.
آیا آوردن کودکان به خانه تیمی، آنان را از یک زندگی کودکانه محروم نکرد؟ آیا آنها حق نداشتند، مانند دیگر کودکان بازی کنند و به مدرسه بروند؟ زهره، امیر و جعفر پنجهشاهی از چنین حقوقی محرم شدند. [ ۲ ]
عذر خواهی
ما باید از رفتار گذشته خود عذرخواهی کنیم. این عذر خواهی نباید محدود به خانواده عبدالله و کودکادنی که به سازمان آوردیم، شود. ما باید از خانواده آن پاسبانی که کشته شد تا با سلاح او فرسیوی جلاد [ ۳ ] ، رئیس دادرسی ارتش، به قتل برسد، از خانواده آن کارمند بانکی که کشته شد تا با پول آن بانک هزینه سازمان تأمین شود، نیز عذرخواهی کنیم. اینان مهرههای سرکوبگر رژیم شاه مانند سپهبد فرسیو نبودند بلکه انسانهایی بودند که برای تأمین هزینه زندگی خود و خانواده خود در شهربانی یا بانک کار میکردند.
این نکته مهم را باید در نظر گرفت که سازمان در بسیاری موارد نیاز مالی و سلاحی خود را از راههای مسالمت آمیز تأمین میکرد. مثلاً سلاح را از قاچاقچیان میخرید یا از مبارزان فلسطینی دریافت میکرد. همینطور برای هزینههای مالی خود از کمک مالی هواداران خود استفاده میکرد. فعالت سازمان در کشتن ماموری برای کسب سلاح او یا حمله به بانک برای کسب پول چند مورد بیشتر نبوده است. اما برای سازمانی که هدفهای انسان دوستانه دارد، یک مورد از این موارد هم بسیار زیاد است.
پانویسها:
۱ ناهید قاجار. «سازمان محبوب من». کتاب «راهی دیگر، روایتهایی در بود و باش چریکهای فدایی خلق ایران». نشر نقطه. ۱۳۹۶ جلد اول. صفحه ۲۰۳ و ۲۰۴
ISDN: 978-0-9980861-2-5
B. P. 157, 94004 Creteil, Cedex, France
www.noghteh.org
۲ حیدر تبریزی که از سال ۱۳۵۴ در بخش برون مرزی «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» کار میکرد، مقالهای زیر عنوان «آیا غزال این بار هم شعری سروده بود؟» درباره زندگی ناصر و ارژنگ شایگان (فرزندان خردسال خانم فاطمه سعیدی) در سازمان نوشته است. آنچه او نوشته اصلاً واقعی نیست و کوشش میکند وانمود نماید که زندگی آنان در سازمان بسیار خوب و طبیعی بوده و آنها نیز از این زندگی بسیار راضی بودهاند. نادیده گرفتن حقوق کودکان پس از این همه سال جای شگفتی زیادی دارد.
مقاله حیدر تبریزی را میتوان در آدرس زیر خواند:
۳ سرلشکر ضیا فرسیو، دادستان کل ارتش شاهنشاهی، در تاریخ ۱۸ فروردین ۱۳۵۰ هنگامی که از خانه اش در قلهک عازم محل کار خود بود، توسط «سازمان چریکهای فدائي خلق ایران» کشته شد.
برای دیدن کتاب در مرورگر خود اینجا کلیک کنید.
برای دانلود کتاب اینجا کلیک کنید.
برای اطلاعات بیشتر درباره دانلود کتاب به صفحه دریافت کتاب بروید.