سخن آخر
فشرده بخش سیزدهم کتاب «قتل عبدالله پنجهشاهی …»
در بخشهای پیش به این نتیجه رسیدم که ریشه اعدام عبدالله پنجه شاهی را باید در دو چیز دانست: یکی روحیه انقلابیگری که مشی چریکی جدا از توده را بدنبال داشت و دیگری شیوه زندگی در خانههای تیمی «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» بود که جایی را برای رابطه خصوصی و در نتیجه رابطه عاشقانه دو عضو باقی نگذاشته بود.
بعید است، خانههای تیمی سازمان یا چیزی شبیه آن بار دیگر تکرار شود، اما روحیه انقلابیگری چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب وجود داشته و دارد و اکنون هم میتواند به این یا آن شکل ظاهر شود و به جنبش مردمی ضربه بزند. بنابراین در این بخش از کتاب از خانههای تیمی سازمان و تا حدودی از خود سازمان دور میشویم و به نقش منفی روحیه انقلابیگری در جنبش انقلابی توجه میکنیم.
واقعیت این است که تنها در «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» نبود که تصفیه فیزیکی صورت گرفت بلکه در سازمان مجاهدین خلق ایران در سالهای قبل از انقلاب و حتی در حزب توده ایران قبل از سال ۱۳۳۲ نیز قتلهایی رخ داده است [ ۱ ]؛ گرچه منش و سیاستهای حزب توده ایران با انجام این ترورها ناسازگار بود.
همه این قتلها ریشه مشترکی دارند و آن ریشه روحیه انقلابیگری است. از دید این نگاشته تمایز مهمی بین روحیه انقلابی و روحیه انقلابیگری قرار دارد. روحیه انقلابیگری هدفش را برپا کردن انقلاب قرار میدهد. گرچه ممکن است در ظاهر بگوید، انقلاب کار تودهها است. اما روحیه انقلابی بر خلاف آن، در صدد برپا کردن انقلاب نیست بلکه تنها انقلاب را پیشبینی میکند. برای یک انقلابیگر انقلاب در مرکز، اما جان و عواطف انسانی در حاشیه قرار دارد. در صورتی که برای یک انقلابی سعادت انسان و عواطف انسانی در مرکز و انقلاب یا رفرم که راه رسیدن به این هدف است، در حاشیه قرار دارد. اگر بر من روحیه انقلابیگری حاکم شود، برپایی انقلاب برایم در درجه اول اهمیت قرار میگیرد. در این صورت نه تنها جان خودم، جان دوستم و عواطف انسانی همسر، مادر و خانوادهام در برابر برپایی انقلاب اهمیت ناچیزی دارند بلکه برای آنها یی که در جبهه ضد انقلاب قرار دارند، هم حقوقی قائل نمیشوم. اما اگر تنها انقلابی باشم، انقلاب را پیشبینی میکنم ولی رفرم را هم رد نمیکنم و وظیفه خود را آگاه کردن مردم به علت فقر و زندگی پردردشان میدانم. البته پاسخ ارتجاع به این کار هم میتواند زندان، شکنجه و اعدام باشد.
در برابر روحیه انقلابی تنها روحیه انقلابیگری قرار ندارد، بلکه روحیه محافظهکارانه نیز قرار دارد. روحیه محافظهکارانه تنها با تغییرهای کوچک (تغییرهای کمی)، سیاستهای گام به گام و به عبارت دقیقتر تنها با رفرم موافق است. از این رو هنگامی که انقلاب آغاز میشود و توده مردم قیام میکنند، محافظهکاران ترمزی در برابر انقلاب میشوند.
روحیه انقلابیگری میپندارد، میتوان انقلاب برپا کرد. همینطور روحیه محافظه کارانه هم میپندارد، میتوان با تاکتیکهای محافظهکارانه جلوی انقلاب را گرفت. این هر دو پندار نادرست است. انقلاب به دست این یا آن شخص، حزب سیاسی یا حتی به دست طبقه انقلابی پدید نمیآید و همینطور این یا آن شخص، حزب سیاسی و حتی طبقه ارتجاعی نمیتواند مانع پیدایش انقلاب شود. انقلاب حاصل شرایط عینی جامعه است.
نظری به تحولات کشورمان پس از انقلاب بهمن ۱۳۵۷ نشان میدهد که انقلابیگری در این زمان هم نتایج فاجعهباری پدید آورد. افراد یا گروههایی در برخی از سازمانهای انقلابی میخواستند در کردستان، گنبد و خوزستان بدون توجه به شرایط عینی آن زمان تحولات انقلابی دلخواه خود را بوجود آورند. نتیجه چیزی جز شکست نبود. سازمان مجاهدین خلق ایران نیز در سال ۱۳۶۰ دست به اقدامهای تروریستی زد تا از این طریق یا به قدرت برسد یا به جمهوری اسلامی ضربه بزند. ترورهای این سازمان در آن زمان هم نسنجیده و هم غیرانسانی بود. نتیجه آن هم نه ضربه به جمهوری اسلامی بلکه ضربه به سازمانهای مردمی ایران و بویژه به خود سازمان مجاهدین خلق ایران بود. ادامه این سیاستها از طرف سازمان مجاهدین، اکنون آن سازمان را به سازمانی در دست ارتجاع جهانی بدل کرده است.
روحیه انقلابیگری برای بقای خود دست به تئوریبافی هم میزند. ویژگی این تئوریها نه تنها ناسازگاری آنها با واقعیت زندگی توده مردم بلکه خطی بودن آنها نیز هست. منظور از خطی بودن این است که شکلی از تناسب ساده ریاضی در آنها دیده میشود. اینکه موتور کوچک (پیشاهنگ) موتور بزرگ (تودهها) را به حرکت در میآورد یا اینکه یک ویتنام ضربه بزرگی به امپریالسیم میزند، اگر چند ویتنام بر پا کنیم، ضربه نهایی به امپریالیسم زده میشود، نشاندهنده گونهای تناسب ساده خطی در این تئوریها است.
گونهای از این رفتار خطی یا سادهنگری، شبیه سازی صوری انقلابها است. پس از انقلاب اکتبر در روسیه کوشش میشد، راه و شکل انقلاب در ایران را بر اساس شکل انقلاب روسیه کپی سازی شود. پس از انقلاب چین و انشعاب حزب کمونیست چین از جمع حزبهای کمونیستی، گروهی انقلاب ایران شبیه انقلاب چین میپنداشتند و در نوشتههای خود شعار محاصره شهرها از طریق روستاها را سر میدادند. با وقوع انقلاب کوبا همین شبیهسازی صورت گرفت و شیوه جنگ چریکی را تجربه کردیم. بخاطر هر کدام از این شبیه سازیهای نادرست جان غزیزانی از دست رفت.
ویژگی دیگر روحیه انقلابیگری و تئوریهای آن، قطعیگرایی است. از آنجا که انقلابیگری روند و سیر پدیدهها را خطی و ساده میبیند، هر رخدادی در روند پدیدهای را نه بصورت امکانی از امکانهای موجود در دل آن پدیده بلکه بصورت رخدادی قطعی در روند آن پدیده پیشبینی میکند. مثلاً در دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ گروههایی پیشبینی میکردند که شکل انقلاب ایران مبارزه مسلحانه و آنهم مبارزه مسلحانه تودهای دراز مدت خواهد بود. این یکی از امکانها بود و دیدیم که این پیشبینی تحقق نیافت. وقتی ما امکانهای گوناگون را در روند پدیدهها نبینیم، نمیتوانیم خود را برای شرایط متفاوتی که در آن، این یا آن امکان تحقق مییابد، آماده کنیم.
در طبیعت روند برخی پدیدهها (مثل حرکت سیارهها در مظومه شمسی) خطی است و میتوان رخدادهای مربوط به آن (مانند خسوف و کسوف برای دست کم برای سال آینده) را با قطعیت پیشبینی کرد. اما برخی پدیدههای طبیعی (مانند پدیدههای هواشناسی) خطی نیستند. از این رو پیشبینی آنها حتی برای آینده نزدیک (مانند پیشبینی هوا برای چند روز آینده) بسیار مشکل میشود و نمیتوان آن را با قطعیت بیان کرد. بیشتر پدیدههای اجتماعی پیچیده هستند: یعنی هم عاملهای زیادی در روند آن پدیده دخالت دارند و هم این عاملها یکدیگر رابطه تو در تو (تأثیر متقابل) دارند. بنابراین نمیتوان رخدادهای مربوط به آنها را با قطعیت پیشبینی کرد.
آنچه در بالا آمد، فشرده مطلبی است که نگارند میخواهد در این بخش مطرح سازد. شرح مطلب بالا زمانبر بود و انتشار این کتاب را به تأخیر میانداخت. نگارنده و دوستانی که از واقعه اعدام عبدالله اطلاعاتی دارند، درسن پیری هستند و تأخیر در انتشار کتاب میتواند مشکلاتی را در جمع آوری اطلاعات ناگفته و نقد کتاب بوجود آورد. به همین دلیل از شرح آن خوداری کردهام.
پانویس:
۱ این قتلها ظاهراً توسط سازمان نظامی حزب توده ایران صورت گرفته است. قتل محمد مسعود هم غیرانسانی و هم شبیه یک توطئه بود. از این نظر این قتل از تصفیه درون سازمانی بدتر بود.
نظام شاهنشاهی و همچنین نظام جمهوری اسلامی کوشش میکنند، وانمود سازند که خسرو روزبه در این قتلها شرکت داشته است. اما خانم ملکه محمدی و آقای عمویی انجام این قتلها توسط روزبه را رد کرده اند. آقای عمویی از افسران سازمان نظامی حزب توده ایران بود و بهمین دلیل در زمان شاه ابتدا به اعدام و سپس به حبس ابد محکوم شد. خانم ملکه محمدی از رفقای نزدیک خسرو روزبه بود که پس از دستگیر روزبه برای گریز از دستگیری، شکنجه و اعدام کشور را ترک کرد. خانم محمدی پس از انقلاب به ایران برگشت و در دی ماه ۱۳۹۸ در تهران درگذشت.
برای دیدن کتاب در مرورگر خود اینجا کلیک کنید.
برای دانلود کتاب اینجا کلیک کنید.
برای اطلاعات بیشتر درباره دانلود کتاب به صفحه دریافت کتاب بروید.