واکنش اعضای سازمان
به اعدام عبدالله پنجه شاهی
فشرده بخش هشتم کتاب «قتل عبدالله پنجهشاهی … »
واکنش اعضای «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» به اعدام عبدالله از مسائل مهم این اعدام است. زیرا این واکنشها رفتار اعضای سازمان را پیرامون این قتل تا حدودی مستقل از این یا آن رهبر سازمان نشان میدهد.
پنهان نگاه داشتن اعدام عبدالله از اعضای سازمان
گرچه برخی از مسائل مربوط به این اعدام هنوز روشن نیست، اما این روشن است که هر سه عضو رهبری آن زمان سازمان خبر اعدام عبدالله را از اعضای آن پنهان کردند [ ۱ ] . بنابراین گروه بزرگی از اعضای سازمان تا مدتها از این اعدام اطلاعی نیافتند و درنتیجه نتوانستند به آن واکنشی نشان دهند؛ برای مثال: مادر، خواهر و دو برادر عبدالله که در آن زمان عضو خانه تیمی سازمان بودند. اما برخی دیگر از اعضای سازمان مانند نگارنده این سطور از این اعدام اطلاع یافتند. از این گروه برخی واکنش خود به اعدام عبدالله را مطرح ساختهاند، برخی هنوز مطرح نکردهاند و برخی اطلاعات نادرستی را در این خصوص عنوان کردهاند. بنابراین واکنش این گروه تا حدی روشن و تا حدی در ابهام قرار دارد.
برای اینکه بتوان به واکنش اعضای سازمان به این اعدام پی برد، ابتدا بر پایه روابط درونی سازمان که در یکی از بخشهای قبل بیان گردید، این واکنش را حدس میزنیم و آن را «واکنش فرضی» مینامیم. آنگاه به واکنش واقعی آن گروه از اعضای سازمان میپردازیم که آن را منتشر کردهاند.
واکنش فرضی اعضای سازمان به اعدام عبدالله پنجهشاهی
فرض کنیم، عبدالله و ادنا واقعاً رابطه عاشقانه داشتند، بر پایه این فرض و بر پایه روابط و ضوابط داخلی سازمان (در بخش ششم کتاب)، اعضای سازمان آن را محکوم میکردند و خواهان تنبیه آن دو میشدند. این تنبیه چیزی در حد گرفتن مسئولیت از آنها، سازمان دادن آنها در خانههای تیمی جداگانه و حتی اخراج موقتی آنها از سازمان میشدند. البته برخی از اعضای سازمان که از وجود چنین روابطی در سازمان خشمگین میشدند، ممکن بود که صحبت از اعدام عبدالله یا ادنا هم میکردند. اما نظر اکثریت اعضای سازمان اعدام نبود.
واقعیت این است که بسیاری از اعضای سازمان در آن زمان از اعدام عبدالله اطلاع نیافتند. حال اگر فرض کنیم که آنها از اعدام اطلاع مییافتند، میخواهیم بدانیم، آنها بر پایه روابط حاکم بر سازمان چه واکنشی از خود نشان میدادند. میتوان حدس زد که آنها به این اعدام اعتراض میکردند. اما این اعتراضی شدید نبود و در حد انتقادی از مرکزیت سازمان باقی میماند و تغییر مهمی در سازمان بوجود نمیآورد. دلیل مهم آن قدرت بسیار زیاد مرکزیت در برابر اعضای سازمان بود که در بخش «روابط درونی سازمان … » توضیح داده شد.
اما اگر اعضای سازمان به این نتیجه میرسیدند که عبدالله و ادنا با هم رابطه عاشقانهای نداشتهاند و رابطه آنها حداکثر رابطهای عاطفی بوده است، آنگاه واکنشها به صورت دیگری بود.
واکنش واقعی اعضای سازمان به اعدام عبدالله
آن گروه از اعضای سازمان که از خبر اعدام عبدالله اطلاع یافتند، واکنشی دستهجمعی یا گروهی به اعدام عبدالله نداشتهاند و هر کدام بسته به موقعیتی که در آن قرار داشتهاند، واکنش خاصی از خود نشان دادهاند. بهمین دلیل واکنش این افراد را واکنش موردی مینامم. اطلاعات کنونی از واکنش موردی این گروه از اعضا در زیر میآیند. انتظار است که با انتشار این کتاب اطلاعات بیشتری در این خصوص بدست آید.
واکنش اعضای خانه تیمی کرج به اعدام عبدالله
پس از اینکه ناهید قاجار و قاسم سیادتی اصفهان را ترک میکنند، با تهماسب وزیری تیمی در کرج تشکیل میدهند. در این تیم احمد غلامیان خبر اعدام عبدالله را به قاجار و سیادتی میدهد. ناهید قاجار در این خصوص مینویسد [ ۲ ] :
… بعد از اینکه در خانه کرج دوباره جا افتادیم، تهماسب وزیری هم به عضویت این خانه درآمد. در کرج و در همین خانه بود که احمد غلامیان … آمد. …. او گفت سازمان درباره عبدالله تصمیم گرفته و ما او را تصفیه کردیم! کلمه تصفیه به معنی اعدام به کار برده شد. سیادتی سؤال کرد آیا به جای تصفیه تنبیه دیگری نمیشد در نظر گرفت؟ غلامیان قاطعانه پاسخ داد، تصمیم سازمان است (یا رفقا یادم نیست) و دیگر در این مورد حرفی نمیزنیم! وی گفت، اگر رفیقی سراغ عبدالله را گرفت، میگوییم، ضربه خورده است. او در پایان تأکید کرد که فقط مرکزیت و شما اطلاع دارید چون در جریان قضیه بودید و به هیچ وجه نباید جایی مطرح کنید! برای ما این حرف غلامیان یک دستور سازمانی بود و ما دیگر حتی با هم در این مورد صحبتی نکردیم.
تهماسب وزیری یکی از اعضای این خانه تیمی سازمان در «بی بی سی» فارسی مطرح میکند [ ۳ ] :
… در همین روزها بود که خبر اعدام رفیق عبدالله پنجه شاهی به دست رفقای خودمان، به من داده شد. علت اعدام رفیق را رابطه وی با رفیق دختری میدانستند. این عمل و تصمیم … به من ضربه روحی شدیدی وارد کرد که حتی میخواستم در یک بحث و جدل، رفیق آورنده خبر را که از این عمل دفاع میکرد با اسلحه بزنم.
منظور تهماسب وزیری از رفیق آورنده خبر، مسؤل تیم کرج، قاسم سیادتی است و میبینیم که واکنش سیادتی به اعدام عبدالله در بیان قاجار و تهماسب وزیری قدری متفاوت است.
واکنشها در شاخه اصفهان
در زمان اعدام عبدالله سه خانه تیمی در اصفهان وجود داشت که در بخش اول کتاب آنها را برپایه زمان تشکیلشان، خانه تیمی اول، دوم و سوم نامیدیم [ ۴ ] .
واکنش خانه تیمی اول شاخه اصفهان به اعدام عبدالله پنجهشاهی
ناهید قاجار و قاسم سیادتی قبل از اعدام عبدالله از این خانه رفته بودند و شرح واکنش این دو در بالا آمد. از واکنش رضا غبرائی و رحیم اسداللهی [ ۵ ] به این اعدام در این خانه تیمی اطلاعی در دست نیست. ادنا ثابت هم مدت کوتاهی پس از اعدام عبدالله به خانه تیمی دوم منتقل شد.
واکنش اعضای خانه تیمی سوم شاخه اصفهان به اعدام عبدالله
بر پایه نوشتههای ملیحه سطوت در کتاب «مادی نمره بیست»، همه اعضای این خانه تیمی به اعدام عبدالله اعتراض داشتند.
واکنش اعضای خانه تیمی دوم شاخه اصفهان به اعدام عبدالله
حدود ده روز پس از رفتن عبدالله به مشهد و اعدام او، قربانعلی عبدالرحیمپور مسؤل شاخه اصفهان شد. او هم به ما گفت که عبدالله در درگیری با پلیس کشته شده است. ابتدا بازهم تا حدود زیادی این خبر دروغ را باور کردیم. اما تناقضهایی بین این خبر و رفتار سازمان وجود داشت. اگر یکی از اعضای سازمان ضربه میخورد، معمولاً روزنامهای خبری درباره آن ضربه مینوشت و مسؤل شاخه که به خانه تیمی میآمد، از فعالیتهای مثبت او در سازمان تجلیل و درباره نحوه ضربه خوردن او صحبت میکرد تا درسی برای رفتارهای آینده اعضای سازمان باشد. اما هیچکدام از اینها در مورد عبدالله که یک عضو برجسته سازمان در آن زمان بود، صورت نگرفت. از طرف دیگر من چیزهایی دیده بودم که شک و تردیدهایی برایم ایجاد کرده بود. این چیزها نگرانی عبدالله در آخرین قرار و اضطراب اسداللهی در این چند قرار آخر بودند. همچنین چهره اسداللهی هنگامی که به من گفت، عبدالله ضربه خورده است، نشان میداد که او چیزی را پنهان میکند.
خبر کشف جسد مجهول الهویه در روزنامه
مدت کوتاهی پس از اعدام عبدالله خبر کشف جسدی در روزنامه مورد توجه اعضای تیم قرار گرفت. این خبر در روزنامه کیهان یا اطلاعات منتشر شده بود. مطابق متن خبر ما حدس زدیم که آن جسد باید پیکر عبدالله باشد. ابتدا خبر را بیژن شیروانی خواند و روزنامه را به من داد و گفت„ بچه مردم را کشتند ! “ این جمله بیژن را هنوز بیاد دارم. پس از آن تیم ما کم کم به این نتیجه رسید که عبدالله در سازمان اعدام شده است.
پس از این واقعه در صحبتهای دو نفره با قربانعلی عبدالرحیمپور، من اصرار میکردم که شما عبدالله را اعدام کردهاید. او ابتدا نمیپذیرفت. بالاخره او پذیرفت. ولی از من خواست که این خبر را به دیگر اعضای تیم ندهم. از آنجا که این یک دستور تشکیلاتی بود، نمیتوانستم آن را بطور صریح نقض کنم. اعضای تیم هم خودشان حدس هایی زده بودند. با این حال در صحبتهای دو نفر (نه در جلسه تیم) اعضای تیم را در جریان خبر این اعدام قرار دادم.
فشار بر ادنا ثابت برای پذیرش رابطه جنسی
چنانچه در بخش «آشنایی با ادنا …» بیان گردید، مدت کوتاهی پس از اینکه عبدالرحیمپور مسؤل شاخه اصفهان شد، ادنا ثابت به خانه تیمی دوم اصفهان منتقل گردید.
عبدالرحیمپور در صحبتهای دو نفره چیزهایی به من گفت که حاکی از فشار به ادنا برای پذیرش ارتباط عاشقانه او با عبدالله بود. این فشار و این صحبتها برایم شگفت انگیز و ناراحت کننده بودند.
گفتگوی پنهانی با ادنا ثابت درباره اعدام عبدالله
از اعضای تیم ما دیگر تنها ادنا بود که ظاهراً نمیدانست، عبدالله اعدام شده است. او همچنین برای پذیرش رابطه عاشقانه زیر فشار هم بود. اینها موجب شد که خبر اعدام عبدالله را به ادنا هم بدهم.
از آنجا که مخالفت سه نفر دیگر تیم ما با اعدام عبدالله قاطع و جدی نبود و مهمتر از آن، اعتماد اعضای تیم به مرکزیت سازمان بیشتر از اعتماد آنها به من بود، درباره تصمیم خود درباره صحبت با ادنا چیزی به دیگر اعضای تیم نگفتم. همچنین نمیدانستم که واکنش ادنا پس از شنیدن خبر اعدام چگونه است. شاید او گریه و زاری کند. در اینصورت بقیه میفهمیدند و مشکل پیش میآمد. بنابراین روزی که برای دو سه ساعتی سه نفر دیگر در خانه نبودند و فقط من و ادنا در خانه بودیم، خبر اعدام عبدالله را به ادنا دادم. تصور میکردم که ادنا حداقل گریه خواهد کرد. اما با تعجب چنین نشد و از لحن او احساس کردم که کمی هم خوشحال شد؛ شاید او نیز خبر اعدام را قبلاً حدس زده بود؛ درنتیجه گریه نکرد و شاید چون یک حامی پیدا کرده بود، کمی خوشحال هم شد.
به او گفتم، کسی در تیم ما نمیداند که من این خبر را به تو دادهام. بنابراین نباید به روی خودت بیاوری. همچنین به او گفتم که اگر مسأله مهمی در رابطه با موضوع اعدام عبدالله پیش آمد، آن را روی کاغذی خواهم نوشت و به تو خواهم داد. او نظر مرا پذیرفت.
انکار رابطه عاشقانه با عبدالله از طرف ادنا
در این روز ادنا کمی درباره موضوع رابطه خود با عبدالله با من صحبت کرد. او اساساً هر گونه رابطه عاشقانه بین خود و عبدالله را انکار میکرد. او از رفتار رحیم اسداللهی در تیم قبلی خود به شدت انتقاد کرد و او را فردی حسود میدانست.
شکستن تیم دوم شاخه اصفهان
در اوایل تابستان ۱۳۵۶ مرکزیت سازمان تصمیم گرفت که تیم ما (تیم دوم شاخه اصفهان) شکسته شود. با شکستن تیم ابتدا بیژن شیروانی و سپس ادنا ثابت این خانه تیمی را ترک کردند. چند روز پس از آن من نیز به مشهد رفتم.
واکنش شاخه مشهد سازمان
من (محسن صیرفی نژاد) تنها از وجود یکی از این خانههای تیمی سازمان در مشهد که حدود یک هفته در آن بودم، اطلاع دارم [ ۶ ] .
مرضیه تهیدست بیخبر از اعدام عبدالله پنجهشاهی
همان یکی دو روز اولی که به خانه تیمی مشهد وارد شدم، یکی از اعضای تیم نام عبدالله را در رابطه با موضوعی به زبان آورد. من هم از فرصت استفاده کردم و گفتم عبدالله در سازمان اعدام شده است. تنها کسی که از اعدام عبدالله در این تیم اطلاع نداشت، مرضیه تهیدست بود. مرضیه از شنیدن این خبر بسیار متأثر و ناراحت شد. بعداً غلامیان و عبدالرحیمپور از من انتقاد کردند که چرا خبر این اعدام را به مرضیه گفتم. آنها استدلال کردند که مرضیه قبلاً با عبدالله در یک تیم زندگی میکرد و خبر اعدام عبدالله او را بسیار ناراحت کرد.
صحبت درباره اعدام عبدالله در خانه تیمی مشهد
در این خانه تیمی درباره اعدام عبدالله با احمد غلامیان و برای چندمین بار با عبدالرحیمپور صحبت کردم. طبق صحبتهایی که با ادنا داشتم، ادعای رابطه عاشقانه عبدالله و ادنا اساساً نادرست بود. اما من نمیتوانستم به این دو بگویم که من با ادنا در این باره صحبت کردهام و اتهامی که شما به عبدالله نسبت میدهید، درست نیست. بنابراین در صحبت با آنها فرض را بر این قرار دادم که اتهام رابطه عاشقانه بین آن دو صحت دارد و اعتراضم را اینگونه مطرح کردم که شما میتوانستید بجای اعدام عبدالله، آنها را از سازمان اخراج کنید. احمد غلامیان در جواب گفت که اینها در بیرون سازمان ویلان میشدند و خطر امنیتی میتوانست برای سازمان بوجود آید. به غلامیان پاسخ دادم که میتوانستید آنها را به خارج از کشور بفرستید. یادم نیست که غلامیان چه جوابی به این قسمت از صحبت من داد.عبدالرحیمپور هم مانند غلامیان صحبت کرد. هم غلامیان و هم عبدالرحیمپور از اعدام عبدالله دفاع میکردند. طبق پیشنهاد غلامیان قرار شد که در جلسه تیم بیشتر در این خصوص صحبت کنیم.
در جلسه تیم تمام اعضای تیم شرکت داشتند و من اعتراض خود را به اعدام مطرح کردم. غلامیان و عبدالرحیمپور همان صحبتهای قبلی خود را تکرار کردند. تا آنجا که بیاد دارم، سیامک اسدیان و مرضیه تهیدست صحبتی نکردند. بیژن شیروانی گفت، خوب، اتفاقی است که افتاده و دیگر نمیتوان کاری کرد.
در جلسه به هیچ نتیجهای نرسیدیم. هر طرف حرف خود را میزد. اعدام عبدالله برای من از ضربه ساواک به سازمان در تابستان ۱۳۵۵ سختتر بود. پذیرش ضربه از ساواک که او را دشمن خود میدانیم سادهتر از پذیرش ضربهای است که از درون میخوریم. دیگر به مرکزیت سازمان یعنی غلامیان و عبدالرحیمپور بیاعتماد شده بودم. با خود میگفتم که اینها چه کسانی هستند که هر کاری دلشان میخواهد بنام ما انجام میدهند و به ما هم دروغ میگویند. در جلسه تیم هم هیچ کسی از صحبتهای من دفاع نکرد و در این زمان خود را کاملاً تنها احساس میکردم. با خود به این نتیجه رسیدم که بهتر است که خود را از تشکیلات سازمان کنار بکشم تا ببینم چه میخواهم بکنم. در اینجا دیگر سؤالهای اساسی در رابطه با تشکیلات سازمان برایم مطرح شده بود. اما همچنان مشی چریکی سازمان (از دیدگاه جزنی) را قبول داشتم.
تصمیم به جدایی از تشکیلات سازمان
ابتدا تصمیم بر جدایی از تشکیلات سازمان را با بیژن شیروانی در صحبتی دو نفره مطرح کردم. او نیز مخالفت شدید خود با اعدام عبدالله را مطرح کرد و باز یکی دو بار این جمله خود را تکرار کرد که « بچه مردم را کشتند. » او مخالفت خود با اعدام عبدالله را در صحبت با من با شدت تمام بیان میکرد اما این مخالفت را در حضور مرکزیت سازمان با ملایمت.
گمان میکنم، یکی دو روز بعد از این جلسه تیم بود که به غلامیان و عبدالرحیمپور گفتم که یا سازمان باید خبر اعدام عبدالله را به اعضای سازمان بدهد و از خود بخاطر اعدام عبدالله انتقاد کند؛ یا من با سازمان کار نمیکنم.
از آنجا که به مرکزیت سازمان دیگر اعتمادی نداشتم، ماندنم در سازمان میتوانست مشکلات بزرگی هم برای خودم و هم برای سازمان بوجود آورد. بدلیل بیاعتمادی به مرکزیت من دیگر نمیتوانستم رهنمودهای (دستور سازمانی) مرکزیت را اجرا کنم. برای عمل به هریک از رهنمودهای مرکزیت سازمان، باید خودم درستی آن رهنمود را بررسی میکردم و سپس درباره اجرا کردن یا نکردن آن تصمیم میگرفتم. ماندن من با این وضعیت بدون شک مشکلات بزرگی را بدنبال میآورد.
خلاصه من تشکیلات سازمان را در تابستان یا اوایل پاییز ۱۳۵۶ ترک کردم [ ۷ ] . قرار شد که در اصفهان با یکی از اعضای سازمان ارتباط داشته باشم. همچنین از سازمان خواستم که قراری هم با «گروه منشعب … » (طرفداران تورج حیدری بیگوند) برایم گرفته شود. سازمان در آن زمان هنوز با گروه منشعب ارتباط داشت و خواسته مرا پذیرفت.
تأثیر اعدام عبدالله بر دیدگاه سیاسی نگارنده
پس از اینکه از تشکیلات سازمان جدا شدم، به مطالعه پرداختم و با مطالعه بیشتر دریافتم که مشی چریکی سازمان نادرست است. هنگامی که با گروه منشعب ارتباط گرفتم، همچنان دوست داشتم که با سازمان ارتباط داشته باشم. اما سازمان تمایلی به این ارتباط نداشت.
پس از قطع ارتباط با سازمان ولی قبل از انقلاب کوشش کردم، با بخش برون مرزی سازمان ارتباط بگیریم و آنها را در جریان اعدام عبدالله پنجهشاهی و جدایی خود از سازمان قرار دهم. اما نمیدانم که آیا این خبر به بخش برون مرزی رسید یا نه.
بیعملی پس از انقلاب
متأسفانه پس از انقلاب فعالیتی در رابطه با موضوع اعدام عبدالله نداشتم. اولین دلیل آن این بود که انقلاب شده بود و کارهای زیادی پس از انقلاب داشتیم که تقریباً هیچ فرصتی برای پرداختن به موضوع اعدام عبدالله برایم باقی نمیگذاشت. دلیل دیگر اینکه از فعالیت مبارزاتی خانواده عبدالله هیچ اطلاعی نداشتم و حتی نام و نام خانوادگی عبدالله را نیز در آن زمان نمیدانستم. پیدا کردن خانواده پنجهشاهی برایم ناممکن بنظر میرسید. البته چنین نبود؛ اگر کوشش میکردم، موفق به دسترسی به خانواده عبدالله میشدم.
انتقاد از واکنشها به اعدام عبدالله
بدون شک انتقادهایی به واکنش اعضای «سازمان چریکهای فدائی خلق ایران» به اعدام عبدالله وجود دارد. اما از آنجا که اطلاع دقیقی از این واکنشها در دست نیست، نمیتوان به انتقاد از آنها پرداخت. در زیر تنها به آن انتقادهایی که به واکنش خودم مربوط میشود، میپردازم.
انتقاد از خود نگارنده پیرامون این اعدام
-
همانطور که پیش تر نوشتم، عبدالله قبل از رفتن به مشهد نگران بود و احساس کردم، میخواست چیزی به من بگوید. اما من از آن استقبال نکردم. زیرا فکر میکردم نگرانی او مربوط به مسائل داخلی تیم خودشان است و اینگونه مسائل را باید خودشان حل کنند. من در آن زمان نمیدانستم که موضوع از چه قرار است. امروز که میبینم، چه رخ داده است، فکر میکنم باید با عبدالله درباره نگرانی او صحبت میکردم.
-
پیشتر نوشتم که پس از مرگ عبدالله برای اعضای تیم ما کم کم روشن شد که او در سازمان اعدام شده است.
من تصمیم خود برای صحبت با ادنا و دادن خبر اعدام عبدالله به او را با دیگر اعضای تیم در میان نگذاشتم. زیرا اعتماد آنها به مرکزیت سازمان بیشتر از اعتماد آنها به من بود و نگران این بودم که ممکن است آنها این موضوع را به عبدالرحیمپور بگویند. اینها موجب گردید که صحبت دو نفره خود با ادنا را به اعضای دیگر تیم نگویم.
اکنون فکر میکنم که باید برخورد فعالتری با اعدام عبدالله میکردم. من مسؤل تیم بودم. میتوانستم در جلسه تیم موضوع اعدام عبدالله را بطور جدی مطرح و بخواهم که در این خصوص تصمیم گیری کنیم. از طرف دیگر میتوانستم از ادنا ثابت بخواهم که موضوع رابطه خود با عبدالله را در جلسهای به بقیه اعضای تیم بگوید. در این صورت دیگر اعضای تیم با شنیدن مطالب ادنا ثابت موضع سختتری در برابر اعدام عبدالله میگرفتند. اما متأسفانه بر شرایط مسلط نبودم و بدنبال حوادث حرکت کردم و در شرایطی که دیگر هیچ کاری نمیتوانستم بکنم از سازمان کنار رفتم و کنارم گذاشتند.
-
پس از انقلاب نیز امکان گفتگو با خانواده پنجهشاهی وجود داشت. اگر به اعدام عبدالله اهمیت بیشتری میدادم و در این باره با اعضای گروه منشعب صحبت میکردم، اطلاعاتی درباره خانواده عبدالله بدست میآوردم و میتوانستم با آنها ارتباط بگیرم.
پانویسها:
۱ قربانعلی عبدالرحیمپور در تیم ما (ششمین تیم ادنا ثابت) در ابتدا خبر اعدام را پنهان کرد تا اینکه ما خودمان به آن پیبردیم.
همچنین برپایه خاطرات ناهید قاجار، احمد غلامیان از اعضای تیم ناهید قاجار خواسته بود که خبر اعدام را جایی مطرح نکنند.
همینطور رضا غبرائی به یکی از اعضای سازمان، کیانوش توکلی، گفته بود که عبدالله به اعدام محکوم شده بود. اما اعدامش نکردند، تنها کمربند چریکی او را گرفتند و در بیابان رهایش کردند.
کیانوش توکلی. وبگاه ایران گلوبال. ۲۰ ژوئیه ۲۰۰۷.
۲ ناهید قاجار. مقاله «سازمان محبوب من». کتاب «راهی دیگر، روایتهایی در بود و باش چریکهای فدایی خلق ایران». نشر نقطه. ۱۳۹۶ جلد اول. صفحه ۲۰۳
ISDN: 978-0-9980861-2-5
B. P. 157, 94004 Creteil, Cedex, France
www.noghteh.org
۳ تهماسب وزیری در بی بی سی فارسی:
http://www.bbc.com/persian/iran/2011/04/110412_siahkal_tahmasb_vaziri.shtml
۴ اعضای خانه تیمی اول عبدالله پنجهشاهی، ادنا ثابت، رضا غبرائی و رحیم اسداللهی بودهاند. قاسم سیادتی و ناهید قاجار نیز برای مدتی بصورت «چشم بسته» در این خانه زندگی کردهاند.
اعضای تیم دوم عبارت بودند ازسلیمان پیوسته، بیژن شیروانی، عباس هاشمی و من (محسن صیرفی نژاد). سومین خانه تیمی، خانه تیمی ملیحه سطوت بوده است.
۵ این رفیق به احتمال زیاد رحیم اسداللهی بوده است. در کتاب او را «رفیق ایکس» خطاب قرار دادهام.
۶ اعضای این خانه تیمی در آن چند روزی که در مشهد بودم، عبارت بودند ازاحمد غلامیان لنگرودی، سیامک اسدیان، مرضیه تهیدست، قربانعلی عبدالرحیمپور، بیژن شیروانی و من (محسن صیرفی نژاد). بیژن شیروانی حدود یک هفته قبل از ورود من، به این خانه آمده بود. من و بیژن شیروانی نسبت به آدرس خانه «چشم بسته» بودیم. یعنی آدرس خانه تیمی را نمیدانستیم اما چهره دیگر اعضای تیم را میدیدیم و با آنها صحبت میکردیم. یادم نیست که عبدالرحیمپور بطور موقت در این تیم زندگی میکرد یا اینکه او عضو دایم این تیم بود.
شیروانی میگوید که او در این خانه تیمی زندگی نکرده است. در این خصوص در بخش مربوط به «ناسازگاری دادهها» صحبت میشود.
۷ سازمان اسلحه مرا گرفت و اسلحه رده پایینتری به من داد. سازمان اگر میخواست عضوی را تنبیه کند، چنین کاری با او میکرد.
برای دیدن کتاب در مرورگر خود اینجا کلیک کنید.
برای دانلود کتاب اینجا کلیک کنید.
برای اطلاعات بیشتر درباره دانلود کتاب به صفحه دریافت کتاب بروید.